موانع خلاقیت کدامند؟
۱۳۹۹/۱۲/۲۱ تاریخ انتشار

مبحث خلاقیت را به ترتیب بخوانید:

  1.    خلاقیت چیست و چرا مهم است؟
  2.     آیا خلاقیت آموختنی است؟
  3.     موانع خلاقیت کدامند؟
  4.     چگونه خلاق‌تر شویم؟

همه خلاقند...

همه انسان‌ها خلاق هستند. مطابق تحقیقات جورج لند که در یادداشت شماره قبل به آن اشاره کردم، ۹۸ درصد کودکان پنج ساله خلاق هستند. می‌توان انتظار داشت که این درصد در کودکان زیر پنج سال بیشتر هم باشد. اما همین کودکان وقتی به ده سالگی می‌رسند تنها سی درصدشان و در پانزده‌سالگی فقط دوازده‌ درصدشان خلاق باقی می‌مانند. این رقم برای بزرگسالان تنها دو درصد است. یکی از اولین پرسش‌هایی که به ذهن می رسد این است که چه عامل یا عواملی باعث می‌شود که کودکان در روند رشد، خلاقیت خود را به صورتی چنین فاحش از دست می‌دهند. به مانند اغلب پدیده های انسانی و اجتماعی، این پدیده هم احتمالا دلایل گوناگونی دارد. اما به گمان من، یکی از موضوعاتی که اینجا مطرح می‌شود فرآیند اجتماعی شدن (Socialization) است؛ یعنی فرآیندی که طی آن کودک به تدریج از یک موجود صرفا خواهنده و تشفی‌خواه به موجودی که باید دیگران را هم درنظر بگیرد و به معیارهایی گردن نهد، گذر می‌کند. فرآیندی که در آن کودک معیارها و هنجارهای اجتماعی را درونی می‌کند و نقش خود را در زندگی اجتماعی پیدا می‌کند. در طی این فرآیند کودک باید از بسیاری از امیال و خواسته‌های خود بگذرد و به هنجارهایی که از طرف والدین، مدرسه و به‌طور کلی جامعه به او تحمیل می‌شود تن دهد و این، امری اجتناب‌ناپذیر است. کودک برای این که از «من» تنها به «دیگری» و «ما» گذر کند چاره‌ای ندارد جز آن که به قوانین اجتماعی گردن نهد و بخش مهمی از خواسته‌های خود را سرکوب کند. پذیرش قواعد از پیش تعیین شده، راه را برای آن‌که کودک هر آن‌چه را که می‌خواهد انجام دهد، می‌بندد و او را به مسیری هدایت می‌کند که جامعه می‌پسندد. بسیاری از جوامع در این مسیر دچار افراط‌هایی می‌شوند که می‌تواند خلاقیت کودکان را هدف قرار دهد. البته این فرآیند در جوامع مختلف شدت و ضعف دارد اما در همه جوامع این فرآیند رخ می‌دهد. به دلیل عمق این موضوع فضای محدود این یادداشت این موضوع را به وقت دیگری موکول می‌کنم.

خلاقیت، استعداد یا مهارت...

بسیاری از مردم گمان می‌کنند که خلاقیت هدیه یا موهبتی است که تنها به تعداد اندکی از نوابغ مانند حافظ، نیوتن، میکلانژ، بتهوون و پیکاسو داده شده است و دیگران از آن نصیب چندانی نبرده‌اند. در واقع آن‌ها مفهوم انسان خلاق را با انسان نابغه درهم آمیخته‌اند. در حالی که خلاقیت، مفهومی طیفی است و هر کس می‌تواند میزان خاصی از خلاقیت را در یک طیفِ از خیلی کم تا خیلی زیاد به خود اختصاص دهد. نقل‌قولی از پیکاسو دقیقا نتیجه تحقیقات جورج لند را تایید می‌کند: «همه کودکان هنرمند به دنیا می‌آیند، اما نکته اینجاست که چه کنیم که وقتی بزرگ می‌شوند هم هنرمند باقی بمانند.»1
در عین حال خلاقیت را می توان یک مهارت هم دانست چرا که هرچه شما در آن بیشتر بیاموزید و تمرین کنید به نتایج بهتری می‌رسید و این نشان می‌دهد که حتی داشتن استعداد، به هر میزان، ما را از تمرین و ممارست بی‌نیاز نمی‌کند. امروزه در اغلب ارزیابی‌های شغلی و مطالعات انسانی و اجتماعی خلاقیت به عنوان یک مهارت در نظر گرفته می‌شود. سازمان ها و شرکت‌ها، سخت در پی افرادی هستند که بتوانند با استفاده از نگرش و بصیرت خلاق خود، از مواد و مصالح موجود، ترکیب‌هایی بسازند که هم نو باشد و هم مفید. آن‌ها به مدیرانی احتیاج دارند که بتوانند از چشم‌اندازهای جدیدی به مشکلات قدیمی بنگرند و بتوانند این نگرش را در محیط کار جاری کنند.
در عین حال می‌توان خلاقیت را به عنوان یک سبک زندگی هم در نظر گرفت. چرا افرادی هستند که به‌طور مدارم از خود خلاقیت نشان می‌دهند؟ آن‌ها در کار و شغل خود، در محیط خانواده و دوستان و در سایر جنبه‌های زندگی به‌عنوان انسان‌هایی نوآور شناخته می‌شوند. آیا آن‌ها استعداد و یا ظرفیت خاصی برای خلاقیت دارند؟ لزوما خیر. بسیاری از آن‌ها انسان‌هایی هستند که در نوآوری و خلاقیت مهارت یافته‌اند و در هر عرصه‌ای به عنوان بخشی از زندگی خود، از خلاقیت بهره می‌برند. آن‌ها کسانی هستن که آموخته‌اند که در کارها و زندگی خود «حضور» داشته باشند (به یادداشت شماره قبل رجوع کنید). آن‌ها خلاقیت را به‌عنوان یک سبک زندگی انتخاب کرده‌اند.

خلاقیت قرضی...

دیوید کورد موری، در کتابی که با عنوان «خلاقیت قرضی» به فارسی ترجمه‌ شده است1، این نظریه را مطرح می‌کند که خلاقیت و پدید آوردن ایده‌های نو، اساسا ادغام و تغییر شکل دادن ایده‌های از قبل موجود است. او با ذکر ده‌ها مورد از افراد خلاق در زمینه‌های مختلف از بیل‌ گیتس و استیوجابز گرفته تا ادیسون و برادران رایت، به این نتیجه می‌رسد که فرآینده خلاقیت یعنی گرفتن ایده‌ از افراد و منابع مختلف، تلفیق یا تغییر آن‌ها و پدید آوردن ایده‌ای جدید که قبلا به آن صورت وجود نداشته است. او در کتاب فوق می‌گوید: «خلاقیت قرضی یعنی ساخت ایده بر اساس ایده‌های دیگران و توانایی خلاق بودن یعنی توانایی تعریف شما از یک مسئله و استفاده از آن مسئله به عنوان یک راهنما برای یافتن ایده‌های دیگران.»2 او مراحلی را هم برای این دریافت ایده از دیگران و پروراندن آن در کتاب ذکر می‌کند.
به نظر می‌رسد که کمتر در عالم واقع خلاقیتی پدید آمده است که بی‌سابقه و کاملا نو باشد. ایده‌ها، معمولا با بهینه کردن ایده‌های قبلی پدید می‌آیند. کافی است که به استارت آپ‌های موفقی که در اطرافتان رشد کرده‌اند نگاهی بیاندازید. تقریبا همه آن‌ها تلفیقی است خلاقانه از امکانات یا ایده‌هایی که از قبل موجود بوده‌اند.

عادت ترک عادت...

عادت یعنی تفکر یا انجام کارها به روش‌های آزموده شده. روش‌هایی که ما بارها آن‌ها را به کار گرفته و از موثر بودن یا نبودن آن‌ها آگاهیم. بسیاری از انسان‌ها و سازمان‌ها و شرکت‌ها دچار اینرسی عادت هستند. یعنی در برابر ایده‌ها یا فرآیندهای جدید مقاومت می‌کنند. آن‌ها می‌دانند که ترک عادت و اتخاذ روش‌های نو و خلاقانه هزینه‌هایی دارد که حاضر به پرداختن آن نیستند. آن‌ها بر این باورند که وضع موجود بهترین وضعتی است که می‌تواند وجود داشته باشد و با امکانات موجود وضعیت دیگری را نمی‌توان متصور شد. این وضعیت باعث می‌شود که افراد یا تیم‌های درون این سازمان‌ها جسارت پرداختن به ایده‌های یا روش‌های جدید را نداشته باشند و به وضع موجود رضایت دهند. در عین حال، افراد و سازمان‌ها می‌توانند با اتخاذ روش‌هایی از فشار عادت کم کنند و زمینه را برای بروز خلاقیت مهیا کنند. در واقع این افراد و سازمان‌ها می‌توانند عادت ترک عادت را درپیش بگیرند و برای هرگونه خلاقیتی که منجر به ایجاد ایده‌های نو و مفید شود مشوق‌هایی در نظر بگیرند و به گونه‌ای سیستماتیک مهارت خلاق بودن را به اعضای خود بیاموزند.

عوامل موثر بر خلاقیت...

برای خلاق تر شدن، دو دسته از عوامل وجود دارند: نخست آن‌ها که جلوی خلاقیت ما را می‌گیرند و نبود یا برطرف کردن آن‌ها می‌تواند به روند خلاقیت ما سرعت بخشد. دوم عواملی هستند که بودن آن‌ها می‌تواند از ما انسان خلاق‌تری بسازد.

موانع خلاقیت...

بسیاری از موانع خلاقیت، همان‌هایی هستند که مانع سلامت روانی و حتی فیزیکی ما می‌شوند. اختلالات یا بیماری‌های روانی در اغلب موارد می‌توانند موانع بزرگی در راه خلاقیت ما به‌شمار آیند. در اینجا تنها به چند نمونه از اختلالاتی که می‌توانند بر سطح خلاقیت ما تاثیر منفی داشته باشند اشاره می‌کنم.

افسردگی

انرژی روانی ما را تحلیل می‌برد و انگیزه ما را برای جستجوی راه‌های جدید و مفید برای حل مشکلات و مسائل سلب می‌کند.

اضطراب و استرس

اگرچه این دو اصطلاح با هم متفاوت هستند و اولی دال بر نگرانی از آینده دارد و دومی نشان از زیر فشار بودن در حال حاضر، با این حال سطح بالای هر دوی آن ها می‌تواند خلاقیت را تحت شعاع قرار دهد. هرچند گفته‌اند سطح پایینی از اضطراب و استرس می‌تواند در ما برای انجام کارها انگیزه ایجاد کنند، اما سطح بالای هر دو آن‌ها می‌توانند اشتغالات ذهنی آزاردهنده و باورهای دور از واقعیت به‌وجود بیاورند که مانع از بروز خلاقیت شوند.

وسواس و کمال‌پرستی

ریشه اساسی وسواس، اضطراب است و اجبار و تکرار در آن نقشی اساسی دارند که هر دوی آن‌ها از موانع خلاقیت به حساب می‌آیند که بر اساس آزادی و نوآوری بنا شده است. کمال‌پرستی، یعنی همشه به دنبال بهترین بودن، اگرچه در ظاهر ممکن است منافاتی با خلاقیت نداشته باشد و شاید حتی انگیزه‌دهنده به نظر برسد، اما باعث می‌شود که شخص از واقعیت‌های موجود فاصله بگیرد و برآورد درستی از نتایج به‌دست آمده نداشته باشد. ترس از اشتباه و شکست باعث می‌شود که افراد تلاش نکنند که توانایی‌های خود را به‌کار گیرند.
 کمبود توجه و تمرکز، بیش‌فعالی همراه با کمبود توجه و تمرکز و بی‌قراری، از جمله اختلالاتی هستند که می توانند گستره خلاقیت را در ما محدود کنند.

اختلالات شخصیتی، مانند اختلال شخصیت خودشیفگی، اختلال شخصیت هیجانی - نمایشی، اختلال شخصیت وابسته و اختلال شخصیت مرزی هر کدام می‌توانند جوهر خلاقیت را در ما کم‌رنگ کنند. اختلالات شخصیتی معمولا در اواخره دوره نوجوانی پدید می‌آیند و به دلیل این که با جوهره وجودی ما یعنی شخصیت ما آمیخته هستند، مسیر آینده زندگی ما را تعیین می‌کنند و با خشکی و انعطاف‌ناپذیری خود، راه را بر نوآوری و انعطاف‌پذیری که لازمه خلاقیت هستند می‌بندند. اختلالات شخصیتی معمولا مانند بیماری‌های روانی تند و حاد نیستند اما مانند خونریزی کم اما مزمن و طولانی، شخص را از پا درآورده  و او را از تجربه‌های جدید محروم می‌کنند. به‌عنوان نمونه اختلال شخصیت وابسته، باعث می‌شود که شخص برای اتخاذ تصمیم‌های مهم زندگی به دیگران وابسته باشد و از خود خلاقیتی بروز ندهد. خلاقیتی که مطابق تحقیقات جورج‌لند در اوان زندگی تقریبا در همه ما  وجود دارد اما به تدریج و با افزایش سن مجموعه این اختلالات و بیماری‌ها و سایر مشکلات و سرکوب‌ها باعث می‌شوند که ۹۸ درصد بزرگسالان آن را از دست بدهند. به‌عنوان نمونه دیگر می‌توان به افرادی که دارای اختلال شخصیت اسکیزوئید هستند اشاره کرد که از برقراری هر گونه ارتباط معنادار و عمیق با دیگران خودداری می‌کنند. چنین اشخاصی نمی‌توانند در کارهای خلاقانه‌ای که ماهیت جمعی دارد، به‌عنوان مثال راه‌اندازی یک استارت‌آپ، همکاری داشته باشند. آن‌ها اگرچه در کارهای انفرادی ممکن است خلاقیت‌هایی از خود بروز دهند اما به دلیل دوری‌گزینی، نمی‌توانند در اتاق‌های فکر و جلسات پرورش ایده یا کار گروهی با دیگران مشارکت داشته باشند. ذکر اختلالات و بیماری‌های روانی به عنوان موانع بروز خلاقیت، لزوما به این معنا نیست که کسانی که گرفتار این اختلالات هستند نمی‌توانند خلاق باشند. موضوع عمده، مقایسه میزان خلاقیت همین افراد با خود آن‌ها در مواقعی است که فاقد این اختلالات باشند. به عبارت دیگر، می‌توان امیدوار بود که افرادی که به این اختلالات مبتلا هستند، با برطرف کردن آن‌ها و یا کاهش شدت آن‌ها، به سطحی از خلاقیت که از کودکی در آن‌ها وجود داشت دست یابند.
در یادداشت شماره آینده، به دسته دوم عوامل موثر بر خلاقیت، یعنی عواملی که باعث تقویت خلاقیت در ما می‌شوند اشاره خواهم کرد.

  • برای مطالعه قسمت بعدی مبحث خلاقیت اینجا کلیک کنید.

پی‌نوشت‌ها:
1. خلاقیت قرضی، دیوید کورد موری، ترجمه شیدا باجغلی،انتشارات طوبی نصف‌جهان،چاپ چهارم، بهار ۱۳۹۴
2. همان، ص ۱۰۶


سلسله مقالات مهارت‌های مهم شناختی را از ابتدا بخوانید:

* تفکر انتقادی و کار ما *

  * حل مسائل پیچیده *

* انعطاف‌پذیری شناختی *

​* خلاقیت چیست و چرا مهم است *

​* مدیریت افراد *

* هوش هیجانی *

​* هماهنگی با دیگران *

​* مهارت تصمیم‌گیری چیست؟ *

​* مذاکره *

​ * جهت‌گیری مبتنی بر سرویس *

به این مطلب چند ستاره می‌دهید؟(امتیاز: 4.5 - رای: 1)

ثبت نظر تعداد نظرات: 0 تعداد نظرات: 0
usersvg